سبک های هنری- نقاشی

اکسپرسیونیسم انتزاعی بازه جنبش هنر

بازه جنبش هنر

همانطور که می دانید سبک های نقاشی بیشماری در دنیا وجود دارد که اکسپرسیونیسم انتزاعی بازه جنبش هنر یکی از آنهاست.

در مقاله زیر کمی راجعه به این سبک هنر می پردازیم:

اکسپرسیونیسم انتزاعی

اکسپرسیونیسم انتزاعی،بنا به تعبیری متعارف ،«شیوه ای است که درآن عمل نقاشی کردن،برموضوع،محتوا و حتی تکنیک نقاشی تقدم میابد».

براین سیاق،فعل نقاشی کردن وفیضی که ازآن حاصل می شودچنان اهمیت داردکه مسائل مربوط به فرم و ادراک بصری طبیعتا به حاشیه می روند،ازاین تعبیردو ویژگی ماهوی این جریان هنری مشخص می شود:

اول آن که اکسپرسیونیسم انتزاعی،یورشی است بی پروا دربیان احوالات شخصی که همه قراردادهای پیشین هنرمدرن را نادیده میگیرد وبنا براین بایدآن را چالشی دربرابرآموزه های مدرنیستی اول قرن ونظریات تببیین شده ی نهادهایی چون مدرسه باهاوس آلمان به خصوص درس های واسیلس کاندینسکی،پل کله،جوزف آلبرز،موهولی ناگی وپیت موندریان ارزیابی کرد.

آزادی هایی که آبستره اکسپرسیونیستها درطرد قواعد فرم وترکیب برای خود قائل بودند،بدون شک کارآنها را به نوعی شورش نسبت به زیبایی شناسی هنر مدرن مبدل ساخت.دراین آثار،هردریافتی ازفعل نقاشی کردن وبه ویژه هرشیوه کار بست رنگ مجاز شمرده شود به غیر ازازرئالیسم واقع نمایانه وشکل گرا.

بااین وجود جریان اکسپرسیونیسم انتزاعی،باهمه ستیزی که باچارچوب ها وقراردادهای هنر مدرن داشت،درعمل،به نیروی اصلی جنبش هنر مدرن ومرتفع ترین قله ی این هنردرسراسر قرن تبدیل شد.

ویزگی دوم اکسپرسیونیسم انتزاعی

ویژگی دومی که ازتعبیر فوق بر می آید این است که اکسپرسیونیسم انتزاعی،در حقیقت نه یک «سبک هنری»،بلکه گستره متنوعی است از تجربه های شخصی سیاق فردی هنرمندان شاخص این جنبش.

این جریان،در واقع ماحصل مکاشفات شخصی وسیری درون گراست؛به تعبیررابرت مادرول،چهره فرهیخته این جنبش؛«همچون سفریست با کشتی به دنیاهای نامکشوف وقلمروهای ناشناخته».هنگامی که آثار پولاک،روتکو،دکونینگ،کلاین،نیومن،مادرول،فرانسیس وگوتلیب رابه طور تطبیقی برربسی کنیم،در میابیم که این آثار به هیچ وجه شباهتی که آثار دیگر سبک ها،مثلا امپرسیونیسم،فوویسم،فوتوریسم،کوبیسم ودیگرجریانهای هنری مدرنیستی با یکدیگر داشتند،ندارند

.درحقیقت آثارهر یک از هنرمندان،بیش از هرچیزی نشان دهنده ی رویکردشخصی ایشان به نقاشی وفرآیندنقاشی کردن است ودر واقع ویژگی عام این جریان هنری همین شخصی بودن است.

سه شاخه اصلی دراکسپرسیونیسم،را می توان ازهم متمایز کرد:

 

شاخه اول

اول «انتزاع کنشی یا تغزلی» که ابداع چشمگیر «جکسون پولاک» بودکه جایگاهی انحصاری برای وی نه فقط درپهنه اکسپریونیسم انتزاعی بلکه در سراسر جنبش مدرن رقم زد.شیوه ی موسوم به نقاشی رنگ چکانی پولاک،نه صرفا درکشف روشی جدیدبرای انتقال رنگ بر روی بوم،بلکه بسیار فراترازآن به خاطر گشودن راهی بود که به ظهور اشکال نوین هنری همچون هنر اجرامنتهی شد.برخی ازآثار سم فرانسیس ومارک تابی نیز به دلیل شباهت های صوری در کنار آثار پولاک مورد ارزیابی قرار می گیرند.

شاخه دوم

جریان دوم انتزاعی بیشتر شیفته نیروی احساسی کیفیت استعاری رنگ بوده لذاباخلق میدان های وسیع رنگی به روی بوم،سطوح هر چه گسترده تربافتی ساده را پدیدار می ساخت

،این جریان به نقاشی های حوزه های رنگی مشهوراست ونماینده اصلی آن مارک روتکو ودر کناروی بارنت نیومن، هلن فرانکن تالر وکلیفورد استیل هستند.

آثار این هنر مندان برحالت گرایی نیروی تاثیر گذار رنگ معطوف بوده وبیانگری خود را توسط سطوح رنگی تخت تحقق می بخشند این سطوح در نهایت انتزاع روی یک زمینه رنگی پدیدار می شدند.

شاخه سوم

جریان سوم،برحالت گرایی غریزی ورفتاری هیجانی هنگام خلق اثر استوار بود،دراین روش انتقال رنگ به شیوه سنتی با استفاده از قلم موانجام می گرفت.ویلم دکونینگ چهره شاخص این جریان ،بیش از دیگران ،همانند آرشیل گورکی،فرانتز کلاین،رابرت مادرول وآدولفگوتلیب،حالت گرایی تهاجمی خود را درآثارش نمایان ساخت،بومهایش ازاکسپرسیونیستی ترین کارهای جنبش والبته کمتر از همه انتزاعی است بطوریکه غالبا موضوع آثارش قابل تشخیص هستند.

اکسپرسیونیسم انتزاعی بازه جنبش هنر است که نظریات چند هنرمند را در این زمینه در این متن می خوانید.

جلوه شاخص سبک اکسپرسیونیسم انتزاعی

اما جلوه شاخص این جنبش، نقاشی کنشی است؛که بیش از همه درآثارپولاک وتا حدی دکونینگ مشهوداست،ا

ین کیفیت بیش ازآنکه خصوصیت اثر هنری باشدرفتار هیجانی وتحرک فیزیکی هنرمند خلاق اثررا نشان میدهد،بدعت های نقاشان سبک اکسپرسیونیست اتنزاعی در روش نقاشی کردن،از جمله پاشیدن رنگ،استفاده ازبرس های نقاشی ساختمان ویا دیگر وسایل غیر متعارف همگی تاکید براین است،

فرآیند خلق اثر بیش از خود اثر،احساسات هنرمند را نشان میدهد،چنانکه فعل نقاشی کردن بیش از خود اثر نقاشی مهم است.

امااکسپرسیونیسم انتزاعی وجلوه شاخص آن یعنی نقاشی کنشی،تنها تاکیدی بررفتارگرایی هنر مندان نبود بلکه خوانشی جدید ازمدرنیسم درهنر راارائه می کرد،دراین نوع نقاشی دو منتقد برجسته مدرنیست؛کلمنت گرینبرگ وهارولد روزنبرگ نظریات خودر ابه وضوح در مورد آثار این هنرمندان ارائه م یدهند.

نظر کلمنت گرینبرگ ازاکسپرسیونیسم انتزاعی

کلمنت گرینبرگ بارویکردی فرمالیستی به آثار نقاشان کنشی بخصوص پولاک اعلام می دارد«اکسپرسیونیسم انتزاعی فرجام شیوه های پیشین هنر مدرن وغایت راهی است که توسط نقاشان مدرنیست نسل پیش آغاز شده بود»

.درادامه توضیح می دهد که پولاک در تدوام تجربه های خوان میرو،آندره ماسون،واسیلس کاندینسکی وپیکاسو،یک زبان هنری مرکب از شکل  ها وخطوط آزاد را به کار گرفته تا فضایی پر جوش وخروش رابیافریند،اوبا حرکت دراین مسیرقاشی راباتقلیل سطح کوبیستی به یک سطح واحد سراسری توسعه می بخشد.

اوبا این تحلیل از قاعده ای به نام سطح گرایی در هنر مدرن یاد میکند براین مبنا از ویژگی ذاتی اکسپرسیونیسم انتزاعی باعنوان کل پوشانی یاد می کند،کل پوشانی از منظر گرینبرگ در واقع وجه ممتاز مدرنیسم اولیه است که در اکسپرسیونیسم انتزاعی به غایت خود می رسد.

نگرش روزنبرگ 

برخلاف رویکرد مبتنی برفرمالیسم تجریدی گرینبرگ همتای او روزنبرگ درنگرشی کاملا متفاوت اکسپرسیونیسم انتزاعی را نه یک گونه از نقاشی بلکه نوعی کنش یا اجرا میخواند،درک تحلیل او از اکسپرسیونیسم انتزاعی،بخصوص نقاشی کنشی دراین نظریه مشهود است:

«در یک لحظه خاص،بوم برای نقاش آمریکایی به جای آنکه فضایی برای بازنمایی،تصویر گری،تجزیه وتحلیل بصری ویاهرگونه بیان یک شی واقعی یا تخیلی باشد،به صحنه ای برای اجرا تبدیل میشود ازاین لحظه به بعد آنچه برروی بوم ادامه می آید ،نه شکل گیری تدریجی یک تصویر بلکه وقوع یک رویداد است».

ازاین نقطه نظراین نکته دریافت می شود،که نقاشی نه یک محصول بلکه یک فرآیند است؛چرا که رویداد یک روند است ومحصول یک نتیجه.فت که نقاشی ساختار کلاسیک خود را از بین برد.

رویکرد بزرگ در سبک اکسپرسیونیسم

دراین سبک لحظه بزرگ زمانی بود که هنرمندی چون پولاک تصمیم گرفت نقاشی کند و فقط نقاشی کند،بدون آنکه بخواهد چیزی بغیر از دغدغه های شخصی اش سخن بگوید.رفتار او روی بوم د رحقیقت یک ژست لیبرالیستی وفعل نمادین ابزارآزادی و بیان فردی هنرمند بود،این گفتمان جدید،هنرمند را از پیگیری آرمان های سیاسی برحذر میدارد ولیکن دراصل او رادرفضای سیاسی جدیدی مبتنی بر الگوی هنرآزاد و معترض،قرارمی دهد.

مقایسه نظریه گرینبرگ و  روزنبرگ

از مقایسه دیدگاه دو نظریه پرداز می توان نتیجه گرفت که گرینبرگ،اکسپرسیونیسم انتزاعی را فرازی چشمگیر در تکامل زیبایی شناسی مدرنیستی ودستاوردی شکلی در راستای الگوی سطح گرایی تلقی می کرد،در حالی که روزنبرگ برجنبه کششی این هنر درحکم جهشی رهایی بخش به سوی ژانر جدید هنر اجرا وگشایشی برای لیبرالیسم جدید فرهنگی تاکید می ورزید.تقابل این دو دیدگاه از این رو جالب توجه است که یکی به گذشته ودیگری به آینده نگاه می کند.

سه پدیده مهم در سبک اکسپرسیونیسم

درتبار شناسی اکسپرسیونیسم انتزاعی سه پدیده مهم که منبع الهام بخش این هنرمندان بود قابل تشخیص هستند،

نخست عالم اسطوره که بسیاری از هنرمندان مدرنیست بویژه سورئالیستها راتحت تاثیر قرار داده بود.

دوم،اتوماتیزم یاعنصر ناخودآگاه که تاحدی ریشه در دادائیسم وتاکید برشانس داشت.

سوم نقاشی دیواری که بدون شک میراث نقاشان انقلابی مکزیک بود ودست کم بخاطر جلوه بیاد ماندنی اش بسیار مورد توجه هنرمندان

اکسپرسیونیست انتزاعی قرار داشت.

ویژگی بارز  جنبش اکسپرسیونیسم انتزاعی

در نیمه نخست دهه ۱۹۴۰بسیاری از هنرمندان که بعدها حلقه مرکزی جنبش اکسپرسیونیسم انتزاعی را تشکیل دادند بسیار معطوف به اسطوره ها وپندارهای مرتبط با آنها شدند،

ویژگی بارز نقاشان این دوره تلاش برای بازیابی سنت های مدرنیست اروپایی ودر راس آن میراث نقاشان اکسپرسیونیست وسورئالیست بود.

دراین دوره علاقه مندی های آشکاری به اسطوره های پیش ازتاریخ جهان معنویت شد،پیش ازاین کارکرد اسطوره ها در هنر آوانگارد،در تجربه های کوبیست ها وسورئالیستها مشاهده شده بود.

توجه اولیه اسطوره سازان به خصوص به جنبه های شکلی وتاثیر گذار ماسک های آفریقایی معطوف بود،

اکسپرسیونیست های آمریکا

 آبستره اکسپرسیونیست های آمریکا، فراتر رفته وبه اشکال کهن در هنر پیش کلمبیایی و بدوی آمریکایی نیز پرداختند،آنچه آنها را شیفته این هنر می کرد جنبه ازلی وتراژیک آنها بود بویکه در بیانیه ای که هنرمندان آن نظیرروتکو،گوتلیب ونیومن منتشر کردند اعلام کردند:ما طرفداربیان ساده افکار پیچیده هستیم.
سورئالیستهای اروپایی که تحت تاثیر نظریات فروید بودند به اعمال ناخودآگاه حرکات غیر ارادی در فرآیند نقاشی دست زدند،

آنها درپی تحریک تصادفی وتداعی معانی وآزاد کردن پندارهای ناخودآگاه بودند،اما هنرمندان نیویورکی نظیر پولاک شیقته جنبه کنشی وکیفیت غریزی این نوع نقاشی شدند از نظر آنها اتوماتیزم یعنی حرکت ناخودآگاه دست و انتقال غیر ارادی رنگ بر روی بوم خواه به شیوه سنتی با قلمو و خواه به شیوه پولاک با پاشیدن رنگ بر روی بوم.

سومین رویکرد نقاشان سبک اکسپرسیونیست انتزاعی

 

توجه به نقاشی دیواری بوده به نوعی میراث هنر انقلابی به شمار میرفتند تقریبا تمام هنر مندان این سبک گرایشات چپ و سوسیالیستی داشتند

وازراهبرد هنری این گرایش سیاسی جانبداری می کردند.

نقاشی دیواری را هنر توده ها تلقی کرده و آن را مصرانه برشکل متعارف نقاشی سه پایه ای ترجیح می دادند

،اما واقعیت ماجرا اینست که درآثار این هنرمندان هیچ توجهی به مسائل اجتماعی نمی شود، بلکه اکسپرسیونیست های اتنزاع گرا ودر راس آنها پولاک ،

بیشتر شیفته بزرگی نقاشی های دیواری و کیفیت تاثیر گذار و هیجان انگیزآنها قرارداشتند تا محتوای سوسیالیستی شان، و بیشتر به بیان دغدغه های

شخصی ودرونی خود می پرداختند.همانگونه که گفته شداکسپرسیونیست انتزاعی از درون جریان چپ گرای هنرمدرن پدید آمد،

هنرمندان شاخص در این سبک

 

دو نظریه پرداز این جنبش گرینبرگ وروزنبرگ هردو در ابتدا مارکسیست بودند وهنر مندان شاخص این سبک مانند روتکو،نیومن،مادرول وپولاک نیزهمین گرایش فکری را دنبال می کردند،اما چگونه از دل یک جریان چپ گرا،جنبش هنری کاملا آمریکایی پدیدار می شود چگونه این هنرمندان بعدها به قهرمانان ملی آمریکا بدل شدندوبعدها آثارشان با حمایتهای دستگا ه های تبلیغاتی کشور حتی کمک مالی سازمان سیا در سراسر آمریکا واروپا به نمایش درآمد؟

پاسخ این پرسش رابایددردوخصلت این جریان هنری جستجو کرد؛یعنی لیبرالیسم و فرد گرایی.

دولتمردان آمریکایی خیلی زود توانستند درآثار این هنرمندان چپ گرا،عناصری را پیدا کنند که بطور حیرت انگیزی با ایدئلوژی آمریکایی ها در جریان جنگ سردسنخیت داشت.

 یک وجه بارز  اکسپرسیونیسم انتزاعی بازه جنبش هنر در مقام مولود لیبرالیسم جدید در آمریکا اهمیت پیدا کردن شخصیت هنرمند در برابر اثر هنری است که از آن بعنوان زیبایی شناسی اول شخص یاد می شود.اهمیت یافتن هنرمند در حقیقت عبور از تعهد گرایی هنر و فاصله گرفتن از دستور تحلیل اجتماعی است.

اکسپرسیونیسم انتزاعی بازه جنبش هنر سبکی با آثار فوق العاده ای ایجاد شد. که همچنان از آنها به کرات یاد می شود.

هر هنرمند با توجه به شخصیت و قوانین هنر  و نگرش خود ممکن است به سبک ها و تکنیک های مختلفی روی آورد و یا حتی ابداع کند.

 

منابع

سمیع آذر.علیرضا.تاریخ هنر معاصرجهان.اوج وافول مدرنیسم.موسسه فرهمگی پژوهشی چاپ ونشر نظر. چاپ دوم۱۳۸۹

فرزانه بوالحسنی

کارشناس ارشد گرافیک، مدرس خصوصی و مدرس دانشگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا